ما را زكوي باده فروشان گزير نيست ... تا باده در خم است همينجا نشسته ايم

مناظره ها

 
" آقاي شريعتمدار اينگونه كه از حرفها و مقالاتت بر مياد تو به همه اسرار محرمانه كشور دسترسي داري من 8 سال است ميگويم بيا مناظره كنيم تو نيمه پنهان منو آشكار كن من نيمه اشكار تو رو افشاء مي كنم ... " اين جملات رو كه مصطفي تاجزاده با حرارت خاص خودش گفت سالن به هوا رفت ... آقايان همه كارهايشان برعكس است . كدام بي تدبيري از اين بيشتر كه حكومتي آخرين راه حل ها را اول و اولين راهكار ها را در انتها بيازمايد . آنروز كه بايد مناظره بر پا ميكردند مردم را به گلوله بستند ، به زندان انداختند ، در بازداشتگاهايشان شكنجه و تجاوز كردند . بارها و بارها كروبي و موسوي خواستار مناظره در تلويزيون شدند اما در طول اين چند ماه رسانه كودتا پاتوق كودتاچياني چون حداد عادل ، كدخدايي ، رادان ، محسني اژه اي و ... بود . مقام رهبري و رئيس دولت كودتا محمود احمدي نژاد نيز بارها به اعلام موضع پرداختند و دليل و برهان آوردند تا مدعايشان را اثبات كنند تا بگويند سالم ترين انتخابات كل تاريخ ايران را برگزار كرده اند اصلا ًسالم ترين انتخابات تمام دنيا را برگزار كرده اند ؛ اما هيچ كس باور نكرد . مردم را و رهبرانشان را به مسخره گرفتند يك روز آنها را خس و خاشاك ناميدند و روز ديگر بزغاله و گوساله ... تهديد كردند كه مي كشند ، تهديد كردند كه بي رحمانه بر خورد مي كنند و البته تنها حرفي كه زدند و عمل كردند همين تهديدها بود . دروغها گفتند ، جنبش سبز را يك روز به امريكا بستند و فردا آنرا به منافقين و سلطنت طلبان نسبت دادند ...
امروز كه همه آن تلاشهاي مذبوحانه راه به جايي نبرده است آمده اند و راهي را كه در ابتدا بايد در آن قدم مي گذاشتند در انتها برگزيده اند . اما حتي مناظره شان نيز كاريكاتوريست از مناظره هاي اول انقلاب . در يكسو شريعتمدار مي نشيند بعنوان تئوريسين خشونت و در سوي ديگر كواكبياني كه حتي ابا دارد بگويد موسوي و كروبي را قبول دارد و لابد كسي هم نبايد بپرسد كه اصلاً به نمايندگي از چه كسي به مناظره آمده است ؟ نمايندگان واقعي جنبش سبز امروز در زندان بسر مي برند . امروز بايد تاجزاده ها زيد آباديها  امين زاده ها صفائي فراهاني ها براي مناظره دعوت شوند . اگر گفتگو بر سر يارانه هاست چرا از سعيد ليلاز دعوت نمي شود ، مگر جز نقد سياست هاي اقتصادي دولت كار ديگري كرده است كه به زندان محكوم شده است ؟
در جريان منظره نيز باز هم عدالتي وجود ندارد .  در اين جريانات ديگر رهبر كشور بي طرف نيست كه بخواهند او را بعنوان فصل الخطاب معرفي كنند اين جايگاه را كسي ميتواند اشغال كند كه بي طرف باشد كسي كه هنوز انتخابات تاييد نشده پيام تبريك ميفرستد كسي كه هنوز بازشماري صورت نگرفته ادعاي تقلب را به مسخره مي نشيند كسي كه خود را همفكر يكي از دو رقيب مي داند ديگر نمي تواند فصل الخطاب يا چيزي شبيه آن باشد . بلكه بايد پاسخگو هم باشد . پاسخگوي عملكرد نيروهاي امنيتي تحت الامرش پاسخگوي قوه قضائيه اي كه اينگونه عدالت را به تمسخر گرفته است پاسخگوي توهين ها ائمه جمعه كه منصوب وي هستند ، پاسخگوي نوشته هاي كيهان ، پاسخگوي دروغ ها و تهمت هاي صدا و سيماي كودتا ، پاسخگوي بي تدبيري هايي كه در اين چند ماهه صورت گرفته است . اگر قرار است در مورد عملكرد موسوي و خاتمي و كروبي به گفتگو بنشينند بايد در مورد عملكرد شخص رهبر نيز مناظره شود چون بك طرف اين منازعات ديگر احمدي نژاد نيست بلكه شخص رهبر است .
اما مناظره ها مويد اين نكته است كه مقاومت جنبش سبز كودتا چيان را به كرنش واداشته است . اما سران كودتا بايد بدانند برگزاري مناظره و حضور در صدا وسيما يكي از خواسته هاي كوچك جنبش سبز آن هم در خردادماه بود نه امروز . حالا ديگر شرايط كاملاً تغيير كرده است بنابر اين خواسته هاي جنبش نيز با توجه به مقتضيات زمان دگرگون شده است . اگر به اين مي انديشند كه با برگزاري چند مناظره 22 بهمن آرامي را سپري خواهند كرد بايد گفت هنوز شعور مردم ايران را دست كم گرفته اند .

مي ارزد براي حفظ حكومت 75 هزار نفر كشته شوند


بنيانگذارش مي گفت : ... مردم ولي نعمت ما هستند . سپاه بايد پشت مردم باشد . اصل مردمند . ارتش هم بايد پشت مردم باشد . ارتش و سپاه بايد بگويند جانم فداي مردم . اگر بگويند جانم فداي رهبر انحراف است . اصل مردمند رهبر هم جانش فداي مردم است ... اگر بگويند جانم فداي رهبر كه اين مي شود زمان شاه پس مردم براي چه انقلاب كردند ...
بنيانگذارش مي گفت : مردم ولي نعمت ما هستند ما خدمتگزار مردميم ...
حالا امروز سپاهي و بسيجي مي گويند : " خوني كه در رگ ماست هديه به رهبر ماست " يعني نون ملت را مي خورند خونش را به كس ديگري هديه مي كنند يعني  " گل از مو ديگري گيره گلابش "
جناب آقاي آيت اله خميني ما خدمتكار نخوايم چه كسي را بايد ببينيم ...
بنيانگذارش مي گفت : " خوب ، ما حساب بكنيم كه اين مصيبت ها براي چه به اين ملت وارد شد ، مگر اين ملت چه مي گفت و چه مي گويد كه از آن وقتي كه صداي ملت در آمده است تا حالا قتل و ظلم و غارت و همه اينها ادامه دارد . ملت ما چه مي گفتند كه مستحق اين عقوبت شدند ...
حالا امروز نماينده مقام رهبري در سپاه مي فرمايند : مي ارزد براي حفظ حكومت 75 هزار نفر كشته شوند ." مردك از علي فقط شمشير را شناخته است . هيچ كس نمي گويد علي يك محافظ نداشت چه رسد به 10 هزارتا ... هيچ كس نمي گويد در مسجد كوفه علي را به دشنام گرفتند آب از آب تكان نخورد ... هيچ كس نمي گويد چرا بار زير نظر مردم رفت و در صفين صلح كرد زير بار نظر مردم رفت و ابوموسي را نماينده خود قرار داد ... هيچ كس نمي گويد هيچ گاه سواره نبود تا وقتي كسي پياده در كنارش راه مي رفت ... هيچ كس نمي گويد همين علي را مردم نخواستندش 25 سال در گوشه نخلستانها مي گريست ... هيچ كس نمي گويد شيشه هاي خانه هاي مخالفانش در كوفه در امان بود ... هيچ كس نمي گويدئ علي بالاي منبر زار مي زد كه اگر از پاي زن يهودي خلخالي ربودند كسي فرياد كشيد و دق كرد و مرد ... نبايد شماتتش كرد ... هيچ كس نمي گويد حتي قاتلش را دشنام ندادند ، حتي قاتلش را شكنجه نكردند ، حتي به قاتلش تجاوز نكردند ، حتي قاتلش را به كهريزگ نفرستادند ،... هيچ كس نمي گويد آخر اينها كه شما مي گوييد طريق معاويه است چرا از علي حرف مي زنيد ...

ميخوام اسممو عوض كنم يا سرانجام پشت كردن به ملت


1- مثل برادرم ميمونه ، نه چرا مثله ، اصلاً برادرمه . ما از همون كلاس اول ابتدايي با هم بوديم ، مهر سال 64 . هم محلي  ، هم دانشگاهي ، هم رشته اي ... اما از همه مهمتر هم فكر و هم راي ...  ميرحسين كه بيانيه مي داد زنگ ميزد و مي گفت آقا از پاريس پيام داده ... معمولاً هر هفته يكي دو روز رو يا من خونه اونم يا اون مياد پيش من ... روز عاشورا هم با هم قرار شد بريم خونش ، محمد هم با ما بود . چشماش رو چند روز پيش يعني روز 5 شنبه عمل جراحي ليزر كرده بود دكتر گفته بود نور و سرما و از همه مهمتر از اين گازهاي اشك آور براش ضرر داره براي همين اونروز همين كه رسيديم خيابون آزادي و اون  فضاي پر از دود و اشك آور رو ديديم  باعث شد از هم جدا بشيم و اون و محمد برن سمت خونه ... من هم مشغول فيلم گرفتن شدم راستش اين گوشي رو گرفتم فقط براي اينكه از اين صحنه ها فيلم بگيرم وگرنه همون 1110 رو خيلي دوسش داشتم ... من تو يه خونه پناه آورده بودم تو اون قطعي موبايل ها يه مرتبه گوشي زنگ خورد ... علي مهدي رو گرفتن ... نفهميدم ديگه چي گفت وا رفتم ...
اونا داشتن ميرفتن خونه تو راه از يه تكيه غذا هم ميگيرن اما يه مرتبه تو يه چهارراه خلوت 4 تا لباس شخصي بهشون گير ميدن بخاطر چي ؟ ... بخاطر اينكه مهدي حتي تو خونه هم عينك دودي ميزد تو اين چند روز  و چند شب حتي تو خونه هم چراغها رو خاموش مي كرديم .... و كلاه هم كه سرش كرده بود پس سر دسته اغتشاش گراست ...
ساعت 5 من و ممد داشتيم بر مي گشتيم كرج خونه من و هي داشتم فكر ميكردم چطور به مادرش بگم ... يا زهرا ... و بازهم زنگ گوشي ... الو مهدي عزيزم ... علي بيا منو ببر بيمارستان ... كجايي داداشم ؟ ... بيا دمه خونه ... يه خانواده مهدي رو ميرسونن چشماش ديگه نمي بينه سرش شكسته و غرق خونه ... دستاش خراش برداشته ... لبش پاره شده ميبرمش خونه ... همديگرو بغل ميكنيم و گريه مي كنيم ... شام غريبان ما هم جور ميشه ... پاهاش كبود شده باسنش سياه شده و خلاصه يه جاي سالم براش نذاشتن ... گفته چشممو عمل كردم با مشت تو چشمش كوبيدن ... و حالا بايد خدا رو شكر كنيم كه مردم تو فردوسي اونو از دست اشقياء نجات دادن و اون پير  زن مهربون كه به بچه اش ميگه با خانواده مهدي رو برسونن نكنه تو راه گير بهشون بدن حتي ترسيدن و باندشو رو باز كردن ... يعني اينا فقط تو راه اتفاق افتاده حالا ببينيد اگه يكي رو ببرن چه بلايي سرش ميارن ... ميريم بيمارستان جلوي پاش رو هم نميتونه ببينه ... دكتر گفت قرنيه اش خراش برداشته ... دارم سرشو با دستمال پاك ميكنم وقت نشد بريم يه جاي ديگه كه پانسمانش كنه حموم هم دكتر گفته نره ، سرش چاك خورده ... بخنده ميگم ديدي حاجي از مردم رو بر گردوندي ره سلامت پيشه كردي اينه سزاش ... ميخنده و ميگه اره والا خوبه همه مثل من تا دير نشده تاوان بدن و بفهمن از كجا خوردن ...
اون رفتار علي با ابن ملجم و اين رفتار ... با يه مهندس مملكته كه چشماش رو عمل كرده .و از يه تكيه غذا گرفته ... شما انصاف بديد ... حكومت يزيدي است يا حيدري ؟ شما چطور تاوانشو ميخوايد بديد ... تاوان خون هاي ريخته رو ؟ تاوان اين همه آدم رو كه به باد كتك گرفتيد ؟ تاوان اين همه الفاظ ركيك رو كه تو چاله ميدون هم بهم نثار نمي كنن ؟... تاوان شيشه هاي شكسته ؟ ... تاوان حق هاي خورده شده  ؟... تاوان اين  همه دروغ ها و تهمت ها رو ؟... تاوان قرآني كه پاره كرديد تا معاويه وار چند صباحي بيشتر به اين حكومت ننگين ادامه بديد ؟ ... تاوان اشك هاي ريخته شده و دلهاي شكسته رو ؟ ... بترس از آن روز كه نيازمندي بكشد ز سينه آهي ...
2- بعد از انتخابات بود تو كافه بچه ها جمع بودن مثل هر شب. تازه بحث كهريزگ داغ شده بود كه يكي جدي به من گفت علي تو سيدي ؟ ... تو شناسنامم كه اينطور نوشته ... يعني سيد علي ديگه ؟ ... اره چطور ؟ ... هيچ خيلي ضايع است برو شناسنامه تو عوض كن ... نامردددددددددددددد.... اما واقعاً حق با اونه تا اطلاع ثانوي و با توجه به قياس عاشوراي 88 با عاشواري 57 منو محمدرضا صدا كنيد لطفاً ...

يزيد رو سفيد شد !


عاشوراي تهران هيچ كم از عاشوراي كربلا نداشت مردم هم همينو ميگفتن اين لشگر حسينه ، ياور مير حسينه ... سربازان يزيد زمانه با باتوم و اشك آور و گلوله و مردم با دست خالي و عجب اينكه بارها و بارها عقبشون زديم ... بارها با يه يا حسين طوري فرار مي كردن انگار ما سرتاپا مسلحيم و اونها دست خالي  ... مردم ديگه از رويارويي با يزيديان ترسي ندارن ... چند تا از اونا رو تو خيابون آزادي اسير كردن لباساشونو در آوردنو ولشون كردن ... ون هاي نيروي انتظامي تو آتيش ميسوخت فكر كنم سر خوش بود عجب صحنه ايي بود انگار زمستون 57 داره بعد از 30 سال دوباره تكرار ميشه . موتورهايي كه حالا دارن تو آتيش ميسوزند يادآور هيمنه شكسته شده باتوم بدستانيه كه خيابانها را تا ساعاتي پيش عرصه تاخت و تاز خود كرده بودن ...نيروهاي گارد ويژه كه قدرت مقابله با مردم رو ندارن براي مدتي به ساختمان راهنمايي رانندگي تهران بزرگ پناه بردن و مردم درب ساختمان را ميشكنن ... صيد از پي صياد دويدن مزه داره ...
اما همه جا اينطور نيست لباس شخصيها در پناه گارد ويژه هجوم ميارن فرار مي كنيم ميدوم تو كوچه درهاي همه خونه ها بازه مرد و زن و پير جوون به خونه ها پناه ميبرن صداي شكستن شيشه اتومبيل ها مياد دارن با باتوم ماشين هاي مردم رو تاديب مي كنن ... يكي شون ميگه ديدم رفتن تو اين خونه با لگد بدر مي كوبه ... ميريم پشت در رو بگيريم بقيه شون هم ميان . يكي شون از ديوار بالا ميره !! با باتوم ما رو ميزنه من قدم بلند تره سهمم بيشتره فرار مي كنم بعدي و بعدي هم در شكسته ميشه داخل ساختمون ميشيم درب خونه رو هم ميشكنن داخل اتاق خواب ميريم پوتين يارو از وسط در رد ميشه lميريزن تو اتاق مادرتونو ... خواهرتونو ...  و مشت و لگد ناله زن ميانسال تو گوشم ميپيچه ... قسم و اشك و ناله ... باتوم و مشت و لگد و بازهم فحش دختر ج ... تا سه ميشمرم بريد بيرون دستشو ميبره سمته كلتش ... البته رادان گفته مسلح نبودن حتما اسباب بازي بوده از راهرو رد ميشيم خشك و خالي نه دو طرف واستادن با باتوم ميزنن و دو نفر هم چون شارژمون تموم شده شوك الكتريكي ميدن گردنم خشك ميشه همه از در ميرن بيرون من گيج شدم از پذيرايي سر در آوردم موبايلمو ميزارم رو ميز كيفمو پشت مبل ميندازم حتي پولامو همشون پشت نويسي شده هستن وقت نشد بريم بانك ملي بديم كه ... يارو داره عربده ميكشه زن صابخونه قران تو دستشه داره قسمش ميده يه زن و شوهر پشت در قايم شدن ميگن بيا اينور ميرم كنارشون سردسته يزديها مياد تو سالن ... آهان اينجا چه غلطي ميكني مادر تو ... زن و شوهر ميگن ما ميهمونيم ... من ميمونم كه تو چشماش زل زدم يقمو ميگيره سيلي اول دوم سوم زن صابخونه دستشو ميگيره ... پسر جون روشو ميبوسه ... بلند شو حيوون لباس بپوش امروز ك .. تونو پاره ميكنم نه حتما اشتباه شنيدم پليس با نهايت خويشتنداري مردم رو آروم كرده اينو هم رادان گفته ... بالا سرم واستاده با مشت تو سرم ميزنه ... زود زود كفشامو بر ميدارم كه بپوشم منو رو زمين ميكشه ... يه پيرزن با قران جلوش سبز ميشه ... ولش كن تو رو حسين ولش كن ... لگد آخر رو بخاطر حسين ميزنه و ميره بلندم ميكنن تموم پذيرايي پر از شيشه خرده است وحشت كردم ، آب قند بهم ميدن ، رنگت پريده ... 15 نفر رو سوار ون ميكننو ميبرن ... ميخوام برم ... زن صابخونه دستمو ميگيره ... تورو حسين نرو ميكشنت ، سركوچه وايستادن ... زن صاحبخانه يكمرتبه مي زند زير گريه سينا... سينا ... سينا پسرش است ميگويد همسن من است ... زن ميانسالي كه اونهم جون بدر برده بود ميگه اونهم الان تو يه خونه پناه گرفته و يكي داره براش مادري ميكنه ...
شهر رو دود گرفته يه طرف اشك آور و يه طرف آتيشي كه مردم روشن كردن تا اشك اور رو خنثي كنه ... يكي داره با چوب رو سطل آشغال سه ضرب ميرنه مردم حلقه ميشن و شروع ميكنن به سينه زدن ... گوش دل واكنيد اينك ندا ... بانگ هل من ناصرش از هركجا ... ياحسين ....محرم ماه خونه ... سرنگونه ... حسين ... يه جوون رو دارن 4 - 5 لباس شخصي با خودشون ميبرن فكر كنم تو نواب بود چهارتا جوون ميدون سمتشون بقيه  هم .. لباس شخصي ها يه پا ديگه قرض ميكنن دِ فرار ... 
يك ماشين بوق ميزند لباس شخصي ها حمله ميكنند پرايد سفيد با سرعت فرار ميكند چماقها و با توم هايشان پرتاب ميشود اما بجايي نميرسد رهگذران هو مي كنند به رهگذارها حمله ميشود بجرم هو كردن ... البته سردار رادان گفته پليس در كمال خويشتنداري شهروندان جنايتكار تا دندان مسلح را به آرامش دعوت كردند ...
خيابان آزادي را از انقلاب بر ميگردم مامان سيما همون مادر جديدم كه امروز منو از دست اون هيولا نجات داد بهم زنگ ميزنه ... رسيدي خونه ؟ ... نه دارم بر ميگردم ، سينا ( داداش جديدم )  برگشته ؟ ... آره پسرم خونه است اونهم تو يه خونه پناه گرفته بوده ... ولابد يكي هم براش مادري كرده ... ميخنده ... دوستاتو پيدا كردي ؟ ... يكيشونو گرفتن ... بغضم ميتركه ...
كنار خيابون لباسهاي پلنگي بي صاحب افتاده ... تابلو هاي خيابون واژگون شده ... ظرف غذاي نذري كه سيما داده تا عادي بنظر بيام كار خودش رو ميكنه به بقيه بيشتر گير ميدن ... البته چند بار ميپرسن كجا بودي ... حسينيه سوخته چنار ... خدايا اين چي بود گفتم ...يه لباس شخصي تو دستاش 10 تا موبايل داره ... موبايلتو بده ... دادم به قبلي ... گورتو گم كن ...
ماشينها بوق ميزنن مامورين با نهايت آرامش هر چي فحش ناموسه روانه مردم ميكنن بايد همشون رو برد روان پزشك شيشه هاي ماشينها يكي پس از ديگري شكسته ميشه يه جوون درو به پاي بسيجيه ميكوبه ... به قصد كشت ميزننش كه فرياد يا حسين ميرحسين از هر سويي بلند ميشه چند نفر از ماشينها پياده ميشن لباس شخصي ها دست پاچه ميشن ... پسره رو ول ميكنن و فرار ... 
نميدونم بايد خوشحال بود يا ناراحت ... مردم ديگه نميترسن تا ديروز با ابطال انتخابات حل مي شد اما نه ديگه ابطال انتخابات كافي نيست حالا بايد خيلي چيزها باطل بشه ... اما خشونت منو نگران ميكنه تا اينجا دفاع از خوده اما كي ميتونه تضمين بده دفعه بعد بازهم لباسهاشونو در ميارنو ولشون ميكنن يا اينبار سردار رادان بايد آمار واقعي كشته هاي نيروهاي امنيتي رو اعلام كنه ... 

خوشا مرگي دگر با آرزوي زايشي ديگر


1- پير مرد تمام استدلال ماست براي اينكه بگوييم ميتوان ديندار بود و از حقوق بشر دفاع كرد ميتوان ديندار بود و به دموكراسي اعتقاد داشت ... پير مرد مجتهد واقعي بود اينرا مردم خوب فهميدند اما چقدر دير ... مردم كه نه روشنفكران ما نيز دير فهميدند ، مبارزين ما نيز دير فهميدند ، آنروز كه علي وار افسار شتر رهبري كشور را دوشش انداخت . آنروز كه صدايش در حمايت از زندانيان گروهي بلند شد كه قاتلين پسرش بودند ، آنروز كه از حقوق انساني بهائيان دفاع كرد ، آنروز كه نامه نگاري مي كرد تا شكنجه و تجاوز را در زندانهاي جمهوري اسلامي را به گوش بنيانگذارش برساند ... حتي روشنفكران ما نيز درد حقوق بشر نداشتند ... مردم هرچند دير قدر پير مرد را دانستند اما حرف دلش را خوب فهميدن ... وصيت منتظري مرگ بر اين ديكتاتوري
مجتعهد واقعي رفت آنقدر بزرگ بود كه همه جاي خالي اش را احساس كنند انقدر بزرگ بود كه همه در سوگش بنويسند حتي همان مجتهد دروغين كه روزي پير مرد مفلوكش خوانده بود نيز از سر ريا پيامي سراسر نخوت صادر كرد ... البته جوابش را مردم دادند : تسليت عقده اي نميخوايم ... مجتهد واقعي حياتش پر از بركت بود براي روشنفكر براي مخالف براي دگر انديش براي دانشجو براي جنبش سبز براي انسانيت و حالا عروجش نيز سبز است گويي خون تازه اي در رگ هاي جنبش سبز جهيدن گرفت ...
ننگ است براي حكومتي كه عنوان اسلاميت بدوش مي كشد و مرجع تقليدش سالها در حصر باشد ننگ است براي حكومتي كه جمهوري است اما حتي يك مرجع تقليد نمي تواند در ان آزادانه اظهار نظر كند . ننگ است براي نظامي كه از ولايت فقيهان دم مي زند و تشييع جنازه مجتهد اعلم روزگار را بر نمي تابد .. ننگ است كه لشگريانش ددمنشانه به عشق رهبرشان بيت يك مرجع تقليد را مورد هجمه قرار دهند ...
2- جرم سعيد نور محمدي خبر رساني مراسم دعاي كميل خانه شهاب ذكر شده !!! بچه ها تعريف مي كردن اون شب در همون كوچه يه پارتي شبانه هم برقرار بوده ... سه تا جوون داشتن ميرفتن پارتي كه مامورين جلوي اونها رو ميگيرن ... كجا ؟ داريد ميريد دعاي كميل ؟ طفلي ها كه فكر ميكردن مملكت همون مملكت يكسال پيشه با خودشون گفتن از دعاي كميل امن تر كه نداريم اين شد كه گفتن آره ... بيا برو تو وَن ... بازداشت ... حالا هي قسم و ايه كه بابا ما بگور بابامون خنديديم بريم دعاي كميل ما داشتيم مي رفتيم پارتي ... تا پارتي رفتنشون محرز بشه دو سه روزي رو بازداشت بودن ... الله اكبر ...
حالا اينو گفتم كه بگم اگه لابد من بيام بگم براي روز عاشورا و تاسوعا بيايد بريم عزاداري فردا ميان شلوارمونو پشت و رو ميكنن ... بهرحال يه دعوتنامه دست ما رسيد ظهر وشب عاشورا و تاسوعا خيابان پيغمبريه كنار شهرباني يا حسين ... بقيه رو هم كه حتما بلديد ...

ببندينش!!!


مقام رهبري لطف كنيد آقاي شجوني رو ببنديد خوبيت ندارد در هزاره سوم يوتيوپ صحنه جويده شدن خرخره خلق الله توسط ايشان و ساير محبان شما را براي نمايش بگذارد . من نگران آن اندك ... بگذريم .
آقاي موسوي مي گفت سنگ را بسته و سگ را رها كرده اند پير مرد در خشت خام مي ديد فردا را ...