ما را زكوي باده فروشان گزير نيست ... تا باده در خم است همينجا نشسته ايم

يزيد رو سفيد شد !


عاشوراي تهران هيچ كم از عاشوراي كربلا نداشت مردم هم همينو ميگفتن اين لشگر حسينه ، ياور مير حسينه ... سربازان يزيد زمانه با باتوم و اشك آور و گلوله و مردم با دست خالي و عجب اينكه بارها و بارها عقبشون زديم ... بارها با يه يا حسين طوري فرار مي كردن انگار ما سرتاپا مسلحيم و اونها دست خالي  ... مردم ديگه از رويارويي با يزيديان ترسي ندارن ... چند تا از اونا رو تو خيابون آزادي اسير كردن لباساشونو در آوردنو ولشون كردن ... ون هاي نيروي انتظامي تو آتيش ميسوخت فكر كنم سر خوش بود عجب صحنه ايي بود انگار زمستون 57 داره بعد از 30 سال دوباره تكرار ميشه . موتورهايي كه حالا دارن تو آتيش ميسوزند يادآور هيمنه شكسته شده باتوم بدستانيه كه خيابانها را تا ساعاتي پيش عرصه تاخت و تاز خود كرده بودن ...نيروهاي گارد ويژه كه قدرت مقابله با مردم رو ندارن براي مدتي به ساختمان راهنمايي رانندگي تهران بزرگ پناه بردن و مردم درب ساختمان را ميشكنن ... صيد از پي صياد دويدن مزه داره ...
اما همه جا اينطور نيست لباس شخصيها در پناه گارد ويژه هجوم ميارن فرار مي كنيم ميدوم تو كوچه درهاي همه خونه ها بازه مرد و زن و پير جوون به خونه ها پناه ميبرن صداي شكستن شيشه اتومبيل ها مياد دارن با باتوم ماشين هاي مردم رو تاديب مي كنن ... يكي شون ميگه ديدم رفتن تو اين خونه با لگد بدر مي كوبه ... ميريم پشت در رو بگيريم بقيه شون هم ميان . يكي شون از ديوار بالا ميره !! با باتوم ما رو ميزنه من قدم بلند تره سهمم بيشتره فرار مي كنم بعدي و بعدي هم در شكسته ميشه داخل ساختمون ميشيم درب خونه رو هم ميشكنن داخل اتاق خواب ميريم پوتين يارو از وسط در رد ميشه lميريزن تو اتاق مادرتونو ... خواهرتونو ...  و مشت و لگد ناله زن ميانسال تو گوشم ميپيچه ... قسم و اشك و ناله ... باتوم و مشت و لگد و بازهم فحش دختر ج ... تا سه ميشمرم بريد بيرون دستشو ميبره سمته كلتش ... البته رادان گفته مسلح نبودن حتما اسباب بازي بوده از راهرو رد ميشيم خشك و خالي نه دو طرف واستادن با باتوم ميزنن و دو نفر هم چون شارژمون تموم شده شوك الكتريكي ميدن گردنم خشك ميشه همه از در ميرن بيرون من گيج شدم از پذيرايي سر در آوردم موبايلمو ميزارم رو ميز كيفمو پشت مبل ميندازم حتي پولامو همشون پشت نويسي شده هستن وقت نشد بريم بانك ملي بديم كه ... يارو داره عربده ميكشه زن صابخونه قران تو دستشه داره قسمش ميده يه زن و شوهر پشت در قايم شدن ميگن بيا اينور ميرم كنارشون سردسته يزديها مياد تو سالن ... آهان اينجا چه غلطي ميكني مادر تو ... زن و شوهر ميگن ما ميهمونيم ... من ميمونم كه تو چشماش زل زدم يقمو ميگيره سيلي اول دوم سوم زن صابخونه دستشو ميگيره ... پسر جون روشو ميبوسه ... بلند شو حيوون لباس بپوش امروز ك .. تونو پاره ميكنم نه حتما اشتباه شنيدم پليس با نهايت خويشتنداري مردم رو آروم كرده اينو هم رادان گفته ... بالا سرم واستاده با مشت تو سرم ميزنه ... زود زود كفشامو بر ميدارم كه بپوشم منو رو زمين ميكشه ... يه پيرزن با قران جلوش سبز ميشه ... ولش كن تو رو حسين ولش كن ... لگد آخر رو بخاطر حسين ميزنه و ميره بلندم ميكنن تموم پذيرايي پر از شيشه خرده است وحشت كردم ، آب قند بهم ميدن ، رنگت پريده ... 15 نفر رو سوار ون ميكننو ميبرن ... ميخوام برم ... زن صابخونه دستمو ميگيره ... تورو حسين نرو ميكشنت ، سركوچه وايستادن ... زن صاحبخانه يكمرتبه مي زند زير گريه سينا... سينا ... سينا پسرش است ميگويد همسن من است ... زن ميانسالي كه اونهم جون بدر برده بود ميگه اونهم الان تو يه خونه پناه گرفته و يكي داره براش مادري ميكنه ...
شهر رو دود گرفته يه طرف اشك آور و يه طرف آتيشي كه مردم روشن كردن تا اشك اور رو خنثي كنه ... يكي داره با چوب رو سطل آشغال سه ضرب ميرنه مردم حلقه ميشن و شروع ميكنن به سينه زدن ... گوش دل واكنيد اينك ندا ... بانگ هل من ناصرش از هركجا ... ياحسين ....محرم ماه خونه ... سرنگونه ... حسين ... يه جوون رو دارن 4 - 5 لباس شخصي با خودشون ميبرن فكر كنم تو نواب بود چهارتا جوون ميدون سمتشون بقيه  هم .. لباس شخصي ها يه پا ديگه قرض ميكنن دِ فرار ... 
يك ماشين بوق ميزند لباس شخصي ها حمله ميكنند پرايد سفيد با سرعت فرار ميكند چماقها و با توم هايشان پرتاب ميشود اما بجايي نميرسد رهگذران هو مي كنند به رهگذارها حمله ميشود بجرم هو كردن ... البته سردار رادان گفته پليس در كمال خويشتنداري شهروندان جنايتكار تا دندان مسلح را به آرامش دعوت كردند ...
خيابان آزادي را از انقلاب بر ميگردم مامان سيما همون مادر جديدم كه امروز منو از دست اون هيولا نجات داد بهم زنگ ميزنه ... رسيدي خونه ؟ ... نه دارم بر ميگردم ، سينا ( داداش جديدم )  برگشته ؟ ... آره پسرم خونه است اونهم تو يه خونه پناه گرفته بوده ... ولابد يكي هم براش مادري كرده ... ميخنده ... دوستاتو پيدا كردي ؟ ... يكيشونو گرفتن ... بغضم ميتركه ...
كنار خيابون لباسهاي پلنگي بي صاحب افتاده ... تابلو هاي خيابون واژگون شده ... ظرف غذاي نذري كه سيما داده تا عادي بنظر بيام كار خودش رو ميكنه به بقيه بيشتر گير ميدن ... البته چند بار ميپرسن كجا بودي ... حسينيه سوخته چنار ... خدايا اين چي بود گفتم ...يه لباس شخصي تو دستاش 10 تا موبايل داره ... موبايلتو بده ... دادم به قبلي ... گورتو گم كن ...
ماشينها بوق ميزنن مامورين با نهايت آرامش هر چي فحش ناموسه روانه مردم ميكنن بايد همشون رو برد روان پزشك شيشه هاي ماشينها يكي پس از ديگري شكسته ميشه يه جوون درو به پاي بسيجيه ميكوبه ... به قصد كشت ميزننش كه فرياد يا حسين ميرحسين از هر سويي بلند ميشه چند نفر از ماشينها پياده ميشن لباس شخصي ها دست پاچه ميشن ... پسره رو ول ميكنن و فرار ... 
نميدونم بايد خوشحال بود يا ناراحت ... مردم ديگه نميترسن تا ديروز با ابطال انتخابات حل مي شد اما نه ديگه ابطال انتخابات كافي نيست حالا بايد خيلي چيزها باطل بشه ... اما خشونت منو نگران ميكنه تا اينجا دفاع از خوده اما كي ميتونه تضمين بده دفعه بعد بازهم لباسهاشونو در ميارنو ولشون ميكنن يا اينبار سردار رادان بايد آمار واقعي كشته هاي نيروهاي امنيتي رو اعلام كنه ... 

هیچ نظری موجود نیست: